loading...
دل............... تنگم
بهار بانو بازدید : 7 دوشنبه 15 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

سلام حالا که لطف کردید و وارد وبلاگ من شدید اولین کاری که باید انجام  بدید اینکه خودتون ومعرفی کنید این رو هم بگید که چه ماهی به دنیا اومدید 

بهار بانو بازدید : 7 یکشنبه 26 مرداد 1393 نظرات (1)

لذت بردن را یادمان ﻧﺪﺍﺩﻧﺪ !

از گرما می نالیم. از سرما فرار می کنیم. 

در جمع، از شلوغی کلافه می شویم و در خلوت، از تنهایی بغض می کنیم. 

تمام هفته منتظر رسیدن روز تعطیل هستیم و آخر هفته هم بی حوصلگی تقصير غروب جمعه است و بس!

ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺭﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﯿﻢ ﮐﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﺎﻥ ﺭﺍﺗﺸﮑﯿﻞ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ:

ﻣﺪﺭﺳﻪ.. ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ .. ﮐﺎﺭ..

ﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻔﺮﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﻢ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺬﺕ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ!

ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﺎﺗﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﮕﺬﺭﻧﺪ

آیاﻣﺸﮑﻞ ﻣﺎ ﺩﺭﻓﻬﻢ ﺯﻧﺪﮔﯿﺴﺖ؟

بهار بانو بازدید : 10 یکشنبه 19 مرداد 1393 نظرات (1)
هر آشنایی تازه، اندوهی تازه است... مگذارید که نام شما را بدانند و به نام بخوانندتان. هر سلام، سرآغاز دردناک یک خداحافظی است . نادر ابراهیمی •.•.•.•.•.•.• سخنان نادر ابراهیمی •.•.•.•.•.•.• سخن عاشقانه گفتن دليل عشق نيست...عاشق كم است سخن عاشقانه فراوان... عشق عادت نيست، عادت همه چيز را ويران مي كند از جمله عظمت دوست داشتن را...از شباهت به تكرار مي رسيم، از تكرار به عادت، از عادت به بيهودگي از بيهودگي به خستگي و نفرت نادر ابراهیمی •.•.•.•.•.•.• سخنان نادر ابراهیمی •.•.•.•.•.•.• به یاد داشته باش که یک مرد، عشق را پاس می‌دارد، یک مرد هر چه را که می‌تواند به قربان‌گاهِ عشق می‌آورد، آن‌چه فدا کردنی‌ست فدا می‌کند، آن چه شکستنی‌ست می‌شکند و آن‌چه را تحمل‌سوز است تحمل می‌کند، اما هرگز به منزل‌گاهِ دوست داشتن به گدایی نمی‌رود. نادر ابراهیمی •.•.•.•.•.•.• سخنان نادر ابراهیمی •.•.•.•.•.•.• بانوی بزرگوار من! به راستی که چه در مانده اند آنها که چشم تنگشان را به پنجره های روشن و آفتابگیر کلبه های کوچک دیگران دوخته اند... و چقدر خوب است که ما (تو و من) هرگز خوشبختی را در خانه همسایه جستجو نکره ایم. نادر ابراهیمی
بهار بانو بازدید : 5 شنبه 17 خرداد 1393 نظرات (0)
 
 

 

 

 
 
 
 
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند: «چه می کنی؟»
پاسخ داد: «در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.»
گفتند: «حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.»
گفت: «شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خداوند می پرسد زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر می آمد!»

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 12
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 7
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 7
  • بازدید ماه : 11
  • بازدید سال : 16
  • بازدید کلی : 217