loading...
دل............... تنگم
بهار بانو بازدید : 5 شنبه 17 خرداد 1393 نظرات (0)
 
 

 

 

 
 
 
 
گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد و برمی گشت!
پرسیدند: «چه می کنی؟»
پاسخ داد: «در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم.»
گفتند: «حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است و این آب فایده ای ندارد.»
گفت: «شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما آن هنگام که خداوند می پرسد زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی؟ پاسخ میدهم: هر آنچه از من بر می آمد!»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 15
  • کل نظرات : 5
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 19
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 19
  • بازدید سال : 24
  • بازدید کلی : 225